کد مطلب:318402 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:234

گفتار سوم
تقیه

مقدمه



با عنایت به فراهم آمدن شرایط مختلف و تثبیت اساس حوزه علمیه قم، واعتبار یافتن آن، نه تنها در سطح كشور، بلكه مقبولیت یافتن حوزه علمیه قم ازدیدگاه با سابقه ترین و كهن ترین حوزه علمیه تشیع، یعنی حوزه علمیه نجفكه قدمتی هزار ساله در آموزش آموزه های شیعی را در سطح جهان تشیع داشت،به خصوص با انتقال مرجعیت عامه، پس از درگذشت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، به آیت الله بروجردی كه مسئولیت اداره حوزه علمیه قم را برعهدهداشت، زمینه و فرصت مناسب برای شكستن جو سكوت و سیاست گریزی به تدریج فراهم آمد و با تثبیت و استحكام حوزه علمیه قم، استراتژی بقا، جواب قانع كننده ای برای عدم ورود به عرصه های سیاسی - اجتماعی نبود؛ ولی پایان بخشیدن به گفتمان سیاست گریزی و سكوت، نیاز به تفسیر جدیدی از تقیه به عنوان تاكتیكی در مبارزات سیاسی بود، تا با مطرح شدن مفهوم سازنده و مثبت تقیه، زمینهبرای برداشتهای جدید از دیگر مقولات اندیشه سیاسی شیعه، از جمله: امر به معروف و نهی از منكر فراهم شود و به دنبال آن استفاده بهینه از آموزه های عاشورا مدّنظر قرار گیرد.



تقیه و انقلاب اسلامی



«تقیه» یكی از معتقدات كلامی - فقهی شیعه و عملكردهای تاریخی آن برای حفظ موجودیتش در برابر اكثریت غیر شیعه، یا اكثریت غیر مسلمان، از جمله فروع دین است. شیخ صدوق در تعریف تقیه می گوید:



«عبارت است از كتمان حق و پوشیده داشتن اعتقاد از مخالفان و ترك مبارزه با آنان نظر به ضرر دینی یا دنیوی كه ممكن است اظهار حق در پیش داشته باشد و لازم است كه كسی كه به تقیه می پردازد، علم قطعی یا ظن قوی به چنین ضرری داشته باشد و اگر علم یا ظن غالب به ضرری در اظهار حق نداشته باشد، برای او تقیه جایز نیست».(1)



شیخ انصاری می گوید: تقیه عبارت است از:



«التحفظ عن الضرر الغیر بموافقته فی قول او فعل مخالف للحق؛(2) نگه داری و محافظت در قبال زیان رساندن دیگری به موافقت با او در سخن یا رفتار مخالف حق».



مقصود از «تحفظ» حفاظت از جان، دین، ناموس، عرض و مال می باشد.



پیشینه تقیه



انسان در تاریخ حیات خویش برای حفظ موجودیت در برابر بیگانه و مهاجم، با عقل حسابگر خود راه های مناسب با آن را بر می گزیده است. زمانی كه احساس می كرد توان و نیروی مقابله با دشمن و بروز باورهای خود را ندارد، به پنهان كاری و مدارا با دشمن اقدام می كرد. در تاریخ اسلام نخستین مورد یاد شده، قضیه عماریاسر است كه در تصدیق كار او وحی نازل گشت.(3)



در میان فرق اسلامی، شیعه از آنجا كه غالباً به ویژه در زمان أئمه معصومین علیهم السلام در اقلیت بود، و حكومت در دست غیر شیعیان قرار داشت، تقیه را یكی از راه های مفید و گاهی ضروری برای حفظ جان و مال و آئین خویش می دانست و امامان علیهم السلام به آن توصیه می كردند، از جمله امام صادق علیه السلام از آن به عنوان سپر مؤمن یاد می كند و می فرماید: «كسی كه تقیه ندارد، ایمان ندارد».(4) این حدیث و امثال آن حاكی از آن است كه عدم رعایت رازداری منجر به بی ایمانی و دست برداشتن از باورهای شیعی می گردد. این تأكیدها به برداشتی كلی و همگانی در تاریخ تشیع منجر شد، تا جایی كه كسانی برای شانه خالی كردن از مسئولیت، خود را با آن راضی كردند.



اقسام و احكام تقیه



شیخ صدوق در باب وجوب تقیه بر شیعه می فرماید:



«تقیه در دولت ظالمان بر ما طائفه امامیه واجب است و هركس تقیه را ترك كند، با دین امامیه مخالفت كرده و از آن جدا شده است. تقیه واجب است و ترك آن جایز نیست، مگر آن زمان كه امام منادی قیام (الامام القائم) خروج كند. بنابراین، هر كس تقیه را ترك كند، داخل در نهی خداوند عزّوجلَّ و نهی رسول الله صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام شده است».(5)



این حكم كلی، نمونه ای است كه با تأیید می تواند رفتاری انفعالی در مسایل سیاسی - اجتماعی برای شیعه به بار آورد. امّا شیخ انصاری حكم تقیه را كه از احكام ثانوی محسوب می گردد، به اقسام پنجگانه (وجوب، حرمت، استحباب، مكروه و مباح) تقسیم نموده است.(6)



این تقسیم بندی به كمك برخی روایات كه تشخیص موارد تقیه را به مكلف واگذار نموده اند،(7) می تواند جلوی برداشت غلط را بگیرد و تقیه توجیه گر محافظه كاری، ترس و دنیاگرایی و در یك كلام گریز از مسئولیتهای سیاسی - اجتماعی نگردد.



امام خمینی قدس سره نیز برای خلع سلاح كسانی كه به این بهانه در برابر مفاسد رژیم سكوت اختیار می كردند، تقیه را مرتبه بندی و تقسیم می كند و می فرماید: «تقیهبه اعتبار «تقیه كننده یا متقی»، تقیه شده از او یا «متقی منه»، مورد تقیه و ذات تقیهقابل تقسیم است». وی به حسب ذات تقیه آن را به اجباری (اكراهیه)، بیمناكانه (خوفیه)، نهانی (كتمانیه) و تجانسی (مداراتی) تقسیم كرده، و برحسب تقیه كننده، میان افراد عادی و صاحبان شأن و مقام و ائمه و فقها و...، فرق قائل می شود. امامبه اعتبار كسی كه از او تقیه می شود نیز، تقیه از كفار فقها، قضات و سلاطین اهلسنت، عوام آنان و سلاطین شیعه و عوام آن را بر می شمرد. او به اعتبار مورد، فعل حرام، ترك واجب، شرط یا جزء یا انجام مانع یا قاطع و برخی امور دیگر را عنوان می كند.(8) امام در مجموع از پرداختن به تقیه و مسایل و موارد مختلف آن، این امر را دنبال می كند كه نظریات خود كه با نظر برخی علمای دیگر متفاوت است، تبیین كند؛ چرا كه در باب امر به معروف و نهی از منكر، یكی از مسایلی كه عالمان دینی را به سكوت وا می داشت و آنان را بی مسئولیت می ساخت، حكم كلی وجوب تقیه، برای حفظ جان و... بوده است.



جمعی از فقهای دیگر بر این باورند هنگامی كه خوف بر جان و یا مال باشد، انسان می تواند عمل به وظیفه شرعی نكند و برای حفظ جان و آبروی خود، از عمل به وظیفه شرعی صرف نظر كند. آنها می گویند: «انسان مؤمن از كعبه یا قرآن بالاتر است كه در روایت هم داریم كه احترام مؤمن از كعبه و یا قرآن بالاتر است»؛(9) ولی امام در مقابل، نظری متضاد دارد و خطاب به عالمان دینی و مراجع می گوید:



«حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با ایناحتمال تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب است (ولو بلغ ما بلغ)».(10)



در جای دیگری می فرماید:



«تقیه را از آن جهت جعل و تشریع كرده اند كه مذهب باقی بماند و اصول دین حفظ شود و مسلمین پراكنده، گرد هم آیند و دین و اصول دین را اقامه كنند؛ ولی اگر امر منتهی به انهدام دین و اصول دین شود، تقیه جایز نیست و این امر واضح و روشن است».(11)



بنابراین، امام تقیه را به طور مطلق حاكم بر احكام دیگر نمی داند، بلكه در مسایل مهم به مقتضیات باب تزاحم ارجاع می دهد و با تمسك به روایت امام صادق علیه السلام، تقیه را تا جایی جایز می شمارد كه به فساد در دین منجر نشود.(12)

1. بهاءالدين خرمشاهي، مفهوم و دلايل تقيه، نشريه همشهري، 25/12/1378.

2. شيخ انصاري، مكاسب (چاپ سنگي)، ص 320.

3. قرآن كريم، سوره نحل، آيه 106.

4. محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 75، ص 394.

5. محمدكليني، ج 3، پيشين، ص 307.

6. شيخ انصاري، مكاسب (چاپ سنگي)، ص 320.

7. محمد كليني، پيشين، ج 3، ص 311.

8. امام خميني قدس سره، الرسائل، قم: مؤسسه اسماعيليان، 1385ق، صص 175-174.

9. نورالدين شريعتمدار، اجتهاد و سياست از ديدگاه امام خميني قدس سره، فصلنامه علوم سياسي، ش 6، ص 22.

10. امام خميني قدس سره، صحيفه نور، ج 1، پيشين، ص 40.

11. امام خميني قدس سره، الرسائل، پيشين، ص 178.

12. همان، ص 178.